تو نباشی بهار زیبا نیست
گردش روزگار بر پا نیست
گر تو خورسید را خبر نکنی
انتظار طلوع فردا نیست
گر نتابی تو نور بر دل شمس
نور خور شید هم هویدا نیست
گر تو از ماه روی بر تابی
جنبشی در میان در یا نیست
گر تو بر چشمه ها نظر نکنی
آب جاری به رود پیدا نیست
گر نباشی تو در صدف پنهان
گوهری در نهاد دریا نیست
آسمان و زمین و هرچه در اوست
بی زبان تو ذکر گویا نیست
نخورد تا عصای تو بر نیل
ساحلی بر غریق پیدا نیست
دم گرم تو گر نبود بجای
هیچ جانی به روح عیسی نیست
آفتاب جهان سیه شود آنروز
کاسمان یاد روی رویا نیست