باز باران
بارش غم بارش شمشیر ماتم
باز هم ماه محرم
سم اسبان گرمی صحرای سوزان غرش شمر ستمگر
آتشی بر خیمه انداخت
من سپهدار امیرم او خدای این زمین است
رهبری والاترین است
او امیر المومنین است
حکم بیعت باشد امروز
ظلم و بیداد و منیت آسمان را تیره تر کرد
بارش چندین ستاره چشم ها را خیره تر کرد
هیچ کس باور نمیکرد آفتابی سر بریدند
حنجر خورشید را با خنجر جهلی دریدند
زینبی با صد ترانه
با سرودی جاودانه
بر سر بیداد ها تاخت او زبانی چون پدر داشت
در دلش داغ پسر داشت
او ز پشت تلی از خاک
دید یاسش سر بریدند
در میان بهت و ماتم گردن اکبردریدند...
باز باران
بارش غم
باز هم ماه محرم...